loading...
اخبار حوادث

پدربزرگ «مجنون»
عزيز نيز «ليلي»
پدر هميشه «خسرو»
و مادرم، عروس خانه،
«شيرين»
چرا، چرا نبايد
كه عاشق تو باشم؟

 

 


زندگي با همه وسعت خويش مخمل ساکت غم خوردن نيست حاصلش تن به قضا دادن نيست اظطراب و هوس و ديدن و ناديدن نيست زندگي کوشش و راهي شدن است زندگي جوشش و جاري شدن است ازتما شاگه آغاز حيات تا بدانجا که خدا مي داند

 

 

امروز پیراهنم بدجور بوی مرگ می دهد
من و اقای مرگ خیلی وقت است
با هم تنها شده ایم
در این شبها
ستاره ها را می شماریم
و باهم دو فنجان چای داغ می خوریم
متاسفم جای تو نیست
این اتاق دونفر است !

 

 

ميخوام بنويسم براي شکستن دل يک لحظه کافيه اما براي بدست اوردن آن شايد هيچوقت فرصت پيدا نکني . ميشه مثل اشک از چشمات بندازي اما نمي توني جلوي اشکهاتو که با رفتن بعضي ها از چشمات جاري ميشه رو بگيري. هميشه غمگين ترين و رنج آورترين لحظه ادم توسط همون کسي ساخته ميشه که شيرين ترين و به ياد ماندني ترين لحظه را براي آدم بوجود آورده

 

 

كاش مي شد توي روزگارت.
توي بهار موندگارت.
ميون اين همه يارت.
من باشم دار و ندارت

 

 


سخت است است می نوش کسی دیگر بود
شمع شب خاموش کسی دیگر بود
با یاد کسی که دوستش داری
یک عمر در اغوش کسی دیگر بود

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟